نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه!

می گم که خیلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه

و قشنگتر اینه که یادگرفته گوجه را

تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره!


راسی راسی؟

یه روزی اگه گوجه هیچ کجا پیدا نشه

اون وقت بشر چکار کنه؟

من : هیچی نازی

دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم

وقتی اونها همه تموم بشه

اون وقت بشر

لباسارو می کنه و با هلهله

از روی آتیش می پره


نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو

اگه با هم بخوریم

هلهله های من و تو

چطوری ثبت می شه؟

من : عشق من

آب ها لنز مورب دارند

آدمو واروونه ثبتش می کنند

عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه

نازی : رنگی یا سیاه سفید؟

من : من سیاه و تو سفید


نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا

من : نمی دونم والله

چتر رو بدش به من

نازی : اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود

من : نه عزیز دل من ‚ آدم بود


شاعر: حسین پناهی