دوستــداران غمگیــن

از انســانهــا غمــی بــه دل نگیــر؛

زیــرا خــود غمگیننــد!


بــا آنکــه تنهــاینــد،

از خــود مــی گــریــزنــد

زیــرا بــه خــود، بــه عشــق خــود و

بــه حقیقــت خــود، شــک دارنــد!


پــس دوستشــان بــدار،

اگــرچــه دوستــت نــداشتــه بــاشنــد . . .


از: دکتر علی شریعتی

حــرف بــی حــرف

حــرف هــايي هســت بــراي نگفتــن

و ارزش عميــق هــر کســي،

بــه انــدازه ي حــرف هــايــي اســت

کــه بــراي نگفتــن دارد . . .


از: دکتر علی شریعتی


+ زادروز دکتر علی شریعتی مبارک ... روحتان شاد ... اینجا دلی تنگ است، آنجا را نمیدانم . . .

ادامه نوشته

تشنــه لبیــک

حسین بیشتر از آب، تشنه‌ لبیک بود!


افسوس که به جای افکارش، زخم‌های تنش را نشانمان دادند

و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.


از: دکتر علی شریعتی

هــراس گمشــده هــا

چه هراسی بالاتر از اینکه کسی خود را در درون خویش گم کرده باشد؟

چه پریشانی بیشتر از اینکه کسی، بیگانه هایی را در درون خویش

چه میگویم؛

در خود خویش

به چشم ببیند که چنان با خود خویش

در هم آمیخته اند و خود را همانند او نموده اند

که اکنون من نمیدانم

خود در آن میانه،

کدامم . . .


شاعر: دکتر علی شریعتی

فاطمه، فاطمه است

خواستم بگویم،

فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است،

دیدم فاطمه نیست!


خواستم بگویم که

فاطمه دختر محمد است،

دیدم که فاطمه نیست!


خواستم بگویم که

فاطمه همسر علی است،

دیدم که فاطمه نیست!


خواستم بگویم که

فاطمه مادر حسین است،

دیدم که فاطمه نیست!


خواستم بگویم که

فاطمه مادر زینب است،

باز دیدم که فاطمه نیست!


نه، این‌ها همه هست و

این همه فاطمه نیست!

فاطمه، فاطمه است . . .


شاعر: دکتر علی شریعتی

پــروانــه تبــاهــی

در شهــری کــه خــورشیــد را

بــه قیمــت شمعــی نمــی خــرنــد؛

پــروانــه شــدن یعنــی،

تبــاهــی . . .


شاعر: دکتر علی شریعتی

بخشــش بیکــران

بــا تمــام وجــود گنــاه کــردم و

در تکــرار آن، اصــرار،

امــا نــه نعمتــش را از مــن گــرفــت،

نــه گنــاهــانــم را فــاش کــرد!


اگــر اطــاعتــش را کنــم،

چــه مــي کنــد؟


شاعر: دکتر علی شریعتی

غــریــب اســت دوســت داشتــن

غــریــب اســت دوســت داشتــن،

و عجیــب تــر از آن اســت، دوســت داشتــه شــدن!


وقتــی مــی‌دانیــم کســی بــا جــان و دل دوستمــان دارد

و نفــس‌هــا و صــدا و نگــاهمــان،

در روح و جــانــش ریشــه دوانــده؛

بــه بــازی اش مــی‌گیــریــم!


هــر چــه او عــاشــق‌تــر، مــا ســرخــوش‌تــر!

هــر چــه او دل نــازک‌تــر، مــا بــی رحــم ‌تــر!


تقصیــر از مــا نیســت؛

تمــامــی قصــه هــای عــاشقــانــه،

اینگــونــه بــه گــوشمــان خــوانــده شــده‌انــد . . .


شاعر: دکتر علی شریعتی

هــوای حیــات

اي کــه هــواي مــن شــده اي،

دم زدن تــو، حيــات مــن اســت . . .


شاعر: دکتر علی شریعتی

معشــوق مــن

معشــوق مــن،

چنــان لطيــف اســت

کــه خــود را بــه بــودن نيــالــوده اســت!


کــه اگــر جــامــه ي وجــود بــر تــن مــي کــرد،

نــه معشــوق مــن بــود . . .


شاعر: دکتر علی شریعتی

تمــام مــن، تمــام تــو

بــه مــن تکيــه کــن!


مــن تمــام هستــي ام را

دامني مي کنــم تــا تــو ســرت را بــر آن بنــهي!


تمــام روحــم را

آغــوش مي ســازم تا تــو در آن از هــراس بيــاســايي!


تمــام نيــرويــي را کــه در دوســت داشتــن دارم

دستــي مي کنــم تــا چهــره و گيســويــت را نــوازش کنــد!


تمــام بــودن خــود را

زانــويي مي کنــم تــا بــر آن بــه خــواب روي!


خــود را، تمــام خــود را

بــه تــو مي سپــارم تــا هــر چــه بخــواهي از آن بيــاشــامي!

از آن بــرگيــري، هــر چــه بخــواهي از آن بســازي، هــر گــونه بخــواهي، بــاشــم!


از ايــن لحظــه مــرا داشتــه بــاش!


شاعر: دکتر علی شریعتی

منتظـــرم

ای که تو آن من دیگرمی

ای تو که آن توی دیگرتم

زاد سفر برگیر و قدم در راه نِه

که من در پایان راه

بی صبرانه منتظر رسیدن توام ...


شاعر: دکتر علی شریعتی