عشق سگی
مثل سگ،
عقل من از عشق پشیمان شده است
چه سگی
در ته چشمان تو پنهان شده است؟
تو در این خانه ایی و پنجره ها می گویند:
سایه ات آن طرف کوچه نمایان شده است
چهره ام زرد شد و بخت سپیدم نرسید
خوش به اقبال خزانی
که زمستان شده است
بعد از آن عاشقی و خانه براندازی ها
خانه ی عافیتم چاک گریبان شده است
خاطرات عصبی قصد تلافی دارند
در نبندم همه ی خانه خیابان شده است!
عاقبت دست بر آیینه کشیدم دیدم:
گرد در پشت قدم های تو
طوفان شده است . . .
شاعر: احسان افشاری
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 22:7 توسط خیــال خــام
|