زمین و آسمان مکه آنشب نور باران شد

و موج عطر گل در پرنیان باد می پیچید

امید زندگی در جان موجودات می جوشید

هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود

شبی مرموز و رویایی

به شهر مکه، مهر پاک جانان، دختر مهتاب می خندید

شبانگه ساحت ام القری در خواب می خندید

ز باغ آسمان نیلگون صاف و مهتابی

دمادم بس ستاره می شکفت و آسمان پولک نشان می شد

صدای حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ

بسوی کهکشان می شد

دل سیاره ها در آسمان، حال تپیدن داشت

و دست باغبان آفرینش در چنان حالت

سر گل آفریدن داشت

شگفتی خانه ام القری در انتظار رویدادی بود

شب جهل و ستمکاری

به امید طلوع بامدادی بود

سراسر دستگاه افرینش اضطرابی داشت

و نبض کائنات از انتظاری دم به دم میزد

همه سیاره ها در گوش هم آهسته می گفتند:

که امشب نیمه شب خورشید می تابد

ز شرق آفرینش اختر امید می تابد

در آن حال آمنه در عالم سرگشتگی می دید

ببام خانه اش بس آبشار نور می بارد

و هر دم یک ستاره در سرایش می چکد رنگین و نورانی

و زین قدرت نمایی ها نصیب او

شگفتی بود و حیرانی

در آن دم مرغکی را دید با پرهای یاقوتی

و منقاری زمزد فام

به سویش پر کشید از بام

و در صحن سرا پر زد

و پرهای پرندین را به پهلوی زن درد آشنا سایید

به ناگه درد او آرام شد آرام

به کوته لحظه ای گرداند سر را آمنه با هاله امید

تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید

چو دید آن حاصل کون و مکان و لطف سرمد را

دو چشمش برق زد تا دید رخشان چهر احمد را

شنید از هر مکان عطر دلاویز محمد ص را

سپس بشنید این گفتار وحی آمیز

الا ای آمنه! ای مادر پیغمبر خاتم

سرایت خانه توحید ما باد و مشیت باد

سعادت همره جان تو و جان محمد ص باد

بدو بخشیده ایم ای آمنه ای مادر تقوی!

صدای دلکش داوود و حب دانیال و عصمت یحیی

بفرزند تو بخشیدیم

کردار خلیل و قول اسماعیل و حسن چهره یوسف

شکیب موسی عمران و زهد و عفت عیسی

بدو دادیم خلق آدم و نیروی نوح و طاعت یونس

وقار و صولت الیاس و صبر بی حد ایوب

بود فرزند تو نیکو

بود دلبند تو محبوب

سراسر پاک

سراپا خوب

دو گوش آمنه بر وحی ذات پاک سرمد بود

دو چشم آمنه در چشم درخشان محمد ص بود

که ناگه دید روی دخترانی آسمانی را

بدست این یکی ابریق سیمین، در کف آن دیگری تشت زمرد بود.

دگر، حوری پرندی چون گل، مهتاب در کف داشت

محمد ص را چون مروارید غلتان شستشو دادند

بنام پاک یزدان بوسه بر روی او دادند

سپس از آستین کردند بیرون دست قدرت را

زدند از سوی درگاه خداوندی

میان شانه های حضرتش مهر نبوت را

سپس در پرنیانی نقره گون ارام پیچیدند

وز آنجا دختران بر عرش کوچیدند

همان شب قصه پردازان ایرانی خبر دادند

که آمد تکسواری در مدائن سوی نوشروان

و گفت: ای پادشه آتشکده آذر گشسب ما

که صدها سال روشن بود

هم امشب ناگهان خاموش شد، خاموش

به یثرب یک یهودی بر فراز قلعه ای فریاد را سر داد

که امشب اختری تابنده پیدا شد

و این نجم درخشان اختر فرزند عبد الله

نوین پیغمبر پاک خداوند است

و انسانی

یکی مرد عرب اما بیابانگرد و صحرایی

قدم بگذاشت در ام القری وین شعر را برخواند

که ای یاران مگر دیشب بخواب مرگ پیوستید

چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را ؟

که دید از مکیان آن ماهتاب پرنیانی را؟

زمین و آسمان مکه دیشب نور باران بود

هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود

بیابان بود و تنهایی و من دیدم

که از هر سو ستاره بر زمین ما فرود آمد

به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند

ز هر سو در بیابان عطر مشک و بوی عطر آمد

بیایان بود و من، اما چه مهتاب دلارایی

بیابان بود و من، اما چه اخترهای زیبایی

بیابان، رازها دارد

ولی در شهر آن اسرار پیدا نیست

بیابان، نقش ها دارد که در شهر اشکارا نیست

کجا بودید ای یاران؟

که دیشب آسمانیها زمین مکه را کردند گلباران

ولی گل نه، ستاره بود جای گل

زمین و آسمان مکه دیشب نور باران بود

هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود

به اهنگ عرب این شعر را خواندند و رقصیدند

که ای یاران مگر دیشب بخواب مرگ پیوستید؟!

چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را؟

که دید از مکیان آن ماهتاب پرنیانی را؟

بیابان بود و تنهایی و من دیدم

که از هر سو ستاره بر زمین ما فرود آمد

بچشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند

ز هر سو در بیابان عطر مشک و بوی عود آمد

بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایی!

بیابان بود و من، اما چه اخترهای زیبایی

بیابان رازها دارد

ولی در شهر، ان اسرار پیدا نیست

بیابان نقش دارد که در شهر آشکارا نیست

کجا بودید ای یاران؟

که دیشب آسمانیها زمین مکه را کردند گلباران

ولی گل نه، ستاره جای گل بود

زمین و اسمان مکه دیشب نور باران بود

هوا آغشته از عطر شفا بخش بهاران بود

روانت شادمان بادا

کجایی ای عرب! ای ساربان پیر صحرایی؟!

کجایی ای بیابانگرد روشن رای بطحایی؟!

که اینک بر فراز چرخ یابی نام احمد را

و در پر موج بینی اوج بانگ احمد ص را

محمد ص زنده و جاوید خواهد ماند

محمد ص تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند

جهانی نیک می داند که نامی همچو نام پاک پیغمبر موید نیست

و مردی زیر این سبز اسمان همتای احمد نیست

زمین ویرانه باد و سرنگون باد، آسمان پیر

اگر بینم روزی در جهان نام محمد نیست


شاعر: مهدی سهیلی


+ مناسبت نوشت: میلاد رسول اکرم، حضرت محمد (ص) فرخنده باد . . .