در جوي زمان، در خوابِ تماشاي تو مي رويم

سيماي روان، با شبنمِ افشان تو مي شويم

پرهايم؟

       پر پر شده ام.

       چشم نويدم، به نگاهي تر شده ام.


اين سو نه! آن سويم

و در آن سوي نگاه، چيزي را مي بينم، چيزي را مي جويم.

سنگي مي شکنم، رازي با نقش تو مي گويم.


برگ افتاد، نوشم باد:

                  من زنده به اندوهم.


ابري رفت، من کوهم. مي پايم. من بادم. مي پويم.

در دشت دگر، گل افسوسي چو برويد، مي آيم. مي بويم.


شاعر: سهراب سپهری