طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده

یه "آه! خداحافظ"، یه فاجعه ی ساده

خالی شدم از رویا، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من، پشت پنجره پژمرد


ای معجزه ی خاموش، یه حادثه روشن شو

یه لحظه، فقط یه "آه"، همجنس شکفتن شو

از روزن این کنج خاکستری پرپر

مشغول تماشای ویرون شدن من شو


برگرد به برگشتن، از فاصله دورم کن

یه خاطره با من باش، یه گریه مرورم کن

از گرگر بی رحم این تجربه ی من سوز

پرواز رهایی باش، به ضیافت دیروز


به کوچه که پیوستی، شهر از تو لبالب شد

لحظه، آخر لحظه، شب عاقبت شب شد

آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود

راهی شدنت حرف نقطه چین پایان بود


شاعر: ایرج جنتی عطایی