عطــش شــانــه عشــق

شــانــه ات مجــاب ام مــي کنــد

در بستــري کــه عشــق

تشنــه گــي ســت!


زلال شــانــه هــاي ات

همچنــان ام عطــش مــي دهــد

در بستــري کــه عشــق

مجــاب اش کــرده اســت . . .


شاعر: احمد شاملو

برچسب‌ها: شانه, عشق, بستر, عطش
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 23:42 توسط خیــال خــام  | 

دلبستــه امیــد

نــه!

هــرگــز شــب را بــاور نکــردم،

چــرا کــه

در فــراســوهــاي ِ دهليــزش

بــه اميــد ِ دريچــه‌ئي

دل بستــه بــودم . . .


شاعر: احمد شاملو

برچسب‌ها: شب, باور, امید, دل
+ نوشته شده در جمعه شانزدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 23:6 توسط خیــال خــام  | 

احســاس ِ نیــاز

آنگــاه کــه

خــوش تــراش تــريــن تن هــا را

بــه سکــه سيــمي تــوان خــريــد،

مــرا دريغــا دريــغ،

هنگــامــي کــه

بــه کيــميــاي ِ عشــق احســاس ِ نيــاز افــتد!


شاعر: احمد شاملو

برچسب‌ها: تن, سکه, دریغ, عشق
+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 12:40 توسط خیــال خــام  | 

پــــــرواز

به پرواز

شک کرده بودم

به هنگامي که شانه هايم

از توان سنگين بال

خميده بود...


شاعر: احمد شاملو

برچسب‌ها: پرواز, شک, شانه, سنگین
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 21:1 توسط خیــال خــام  | 
مطالب جدیدتر