رضا يار احمدي

عاقبت يك شب

صداي يك خاطره،

خواب كه هيچ

خانه را روي سرت خراب مي كند . . .

 

شاعر: رضا يار احمدي

دوست تنهایی

تو مغرضانه ترین شکل دوست داشتنی

که با وجود وجودت،

هنوز تنهایم . . .

 

شاعر: احسان افشاری

ادامه نوشته

خسته از سکوت

تمام خاطراتم

رازهایم را

داده‌ام

خانه‌ای گرفته‌ام

در سکوت!

 

گاه و اغلب بی گاه

پرنده ای در خانه می خواند

چون مرغ شاخ داری بر درخت

که جفت خود را گم کرده است

که گویی تمام خانه می خواند

به پژواک این آوای غمگین

 

و هر گاهی که می‌خواند

تیله ای

در قلبم

پاسخ آوازش را به آواز می‌دهد

دستانم یکدیگر را می جویند و می یابند و می فشارند

می فشارند

جایم تنگ می‌شود

در این خانه

میان دستان و

قلبی که می خواند

چون پرنده ای

 

دست و دل ، رها

می کنم

پرنده را جستجو ،

و گاه

می گریزم

از صدای گام‌های شتابان خود

از چهچهه ی تیله

آواز مرغ

که مرا دنبال می کنند

و این دستان سخت سخت گیر و نا فرمان

 

دیگر این خانه ساکت نیست

در این همه همهمه

 

از نیافتن پرنده

خسته

خسته از تیله و دست

خاطراتم را می جویم

- پرنده ریسه می رود -

نوری می تابد ، تو را می بینم

در سایه ی تک درخت حیاط می خوانی

آواز تیله اوج می گیرد به سوی تو

دستانم جایی برایت باز می کنند

در آغوشم

نفس باز می‌شود

و باز پر می کشد آرام ، به روی دست تو

سلامم در آوای تیله گم می‌شود

و از من تنها لبخندی آشنا می ماند

 

دیگر در این خانه هر چند بی سکوت

مرغی یا پرنده ای

غمگنانه نمی خواند . . . 

 

شاعر: کیکاووس یاکیده

فــاصلــه بــرگشــت

بــرگــرد

بــه بــرگشتــن!


از فــاصلــه، دورم کــن . . .


شاعر: ایرج جنتی عطایی

ادامه نوشته

بخــار خــاطــرات

اشــک نيســت!


بخــار خــاطــرات تــو،

بــر شيشــه چشمــانــم، نشستــه اســت . . .


شاعر: ناصر رعیت نواز

آفتــاب خــاطــره

خــاطــره،

آفتــاب زمستــان اســت!


مــی‌تــابــد

امــا گــرم نمــی‌کنــد،

مــی‌تــابــد امــا . . .


شاعر: مژگان عباسلو

خــاطــره ای سنگــی

خاطره‌اي در درونم است،

چون سنگي سپيد درون چاهي!

سر ستيز با آن ندارم، توانش را نيز،

برايم شادي است و اندوه!


در چشمانم خيره شود اگر کسي

آن را خواهد ديد.

غمگين‌تر از آني خواهد شد

که داستاني اندوه‌زا شنيده است!


مي‌دانم خدايان انسان را

بدل به شيء مي‌کنند، بي‌آنکه روح را از او بگيرند.

تو نيز بدل به سنگي شده‌اي در درون من

تا اندوه را جاودانه سازي . . .


شاعر: آنا آخماتووا

شــاخــه‌ جــدا مــانــده‌ مــن

تنهــا هنگــامیکــه خــاطــر تــو را مــی‌بــوســم،

درمــی‌یــابــم دیــرگــاهیســت کــه مــرده‌ام؛

چــرا کــه لبــان خــود را از پــریشــانــی خــاطــره‌ تــو،

ســردتــر مــی‌یــابــم . . .


شاعر: احمد شاملو